بچه ها
چاچا
عزیز دل مامان عاشق سرسره بازیه و تا سرسره می بینه با زبان شیرینش میگه چا چا ...
نویسنده :
مامان و بابا
15:51
مسافر كوچولو
اميررضا جونم يادت هست كه : وقتي فقط 40روز داشتي به همراه دوستان و همكاران بابايي رفتيم قمصر.مامان جون و خاله انسيه هم به افتخار شما،ما را همراهي كردند. دوستاي بابايي همگي با يك اتوبوس آمدند ولي بابايي ماشين خودمون را برداشت تا پسرجونش و مامانش راحت باشند و بيشتر بهشان خوش بگذرد.البته با اينكه ارديبهشت ماه بود ولي هواي آنجا خيلي گرم بود و گل پسرم مقداري گرمازده شده بود چون همش ميخوابيدي و خيلي كم شير ميخوردي،همسفري هامون ميگفتند ما كه هر وقت ني ني شما را ديديم خواب بود . اميررضا جون عكسهايش را ببين خيلي ديدني شده،گل مامان لا به لاي گلهاي محمدي،البته دوست داشتيم بيشتر از اين گلبارانت كنيم ولي به خاطر سن و سالت ملاحظه كرديم!...
نویسنده :
مامان و بابا
14:11
امیررضا نماز هم میخونه
امیررضا جون مثل مامانش نماز میخونه،چادر و مقنعه سرش میکنه و می ایسته نماز ...
نویسنده :
مامان و بابا
14:04
چند تزیین غذا برای نی نی ها
بدون عنوان
امیر رضا جون 15فروردین 1389ه.ش 19ربیع الثانی1431ه.ق &nb...
نویسنده :
مامان و بابا
17:10
بدون عنوان
امیر رضا جون اینقدر کتاب دوست داری که کتاب"فیله اومد آب بخوره "و "دویدم و دویدم" رو پاره پوره کردی!!!!!!!! تازه به کتاب "حسنی باباش یه باغ داره" می گی " گارگار" چون توش عکس کلاغ داره که شما به کلاغ میگی گارگار!!!!!!!! ...
نویسنده :
مامان و بابا
18:00
گل پسر خاله
امیررضاجون هنوز یکسالت نشده بود که یاد گرفتی بگی "گل" ! همه بگن ما شا الله ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:33