اميررضا جوناميررضا جون، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

امیررضا جون

عزيز دل مامان و بابا

  یا هو خيلي دوست داشتيم وقتي بزرگ شدي و از من وبابا سراغ خاطرات و شيرين كاري هاي دوران كودكيت مي گيري يك آلبوم كاملي از عكس وفيلم گرفته تا ابراز احساسات من و بابايي از شيرين كاري هاي تو عزيز،داشته باشيم و برات بياريم تا ببيني چه عسلي بودي و هستي. تا اينكه يك روز مامان با سايت ني ني وبلاگ آشنا شد و تصميم گرفت يك وبلاگ اختصاصي فقط وفقط براي جنابعالي و به نام خود شما ايجاد كنه،وقتي بابايي اومد خونه از اين خبر خيلي خوشحال شد و از مامان خواست كه براي گل پسرمون(به قول  بابايي:ولي عهدمون) سنگ تموم بگذاره.   الان هم خيلي خوشحالم كه اين وبلاگ تشكيل دادم و اميدوارم بتونم تمام لحظات زيبا و خ...
14 آبان 1390

اولین راهپیمایی

عزیزدلم امروز اولین راهپیمایی ۲۲ بهمن شما بود البته برای شما که سروری بغل پیمایی بود و خلاصه خیلی بهت خوش گذشت یا داخل کالسکه بودی یا بغل مامان و بابا و خاله و .... امیدوارم هرسال با هم  و با آرزوی ایرانی آباد و آزاد در این جشن ملی شرکت کنیم . دوستت دارم پسرم ...
7 آبان 1390

درباره گل پسرم

  امیررضا جونم وقتی شش ماه داشتی  به این طرف و آن طرف میچرخیدی و مامان وبابا حسابی لذت میبردند که تو اولین حرکتت را رسما آغاز کردی د ر آغاز ماه هفتم  اولین دندانت را تجربه کردی و امان از گازهایی که به دنبال همین دندونهای مرواریدیت بود وقتی هشت ماهه بودی قل دادن را یاد گرفتی اول با یک پرتقال شروع کردی اما الان به هیچ شی گردی رحم نمی کنی و قلش میدی از ابتدای نه ماهگی هم چهار دست و پا میروی و هرچه بیشتر میگذرد با  سرعت بیشتر اوایل ماه دهم با کمک گرفتن از مبل و میز و صندلی راه میروی و برات خیلی جا...
27 بهمن 1389